خفن ترین های روز
jok-kade.lxb.ir
 
 

جـــــــو ج تــــــــری

3یارو سبیل کلفته داشته تو یک جمعی تعریف میکرده که آره ما با کاروان داشتیم میرفتیم، یه دفعه راهزنا ریختن همه ملت رو یا کشتن یا بهشون تجاوز کردن! بعد نگاه میکنه می بینه بقیه دارند چپ چپ نگاش می کنند، برمیگرده میگه: البته ما رو کشتن!

best weblog  jojh3.persianblog.ir

یه انگلیسی، یه فرانسوی و یه ایرانی داشتن به زندگی آدم و حوا توی بهشت نیگا میکردن. انگلیسیه میگه: چه سکوتی، چه احترامی!! من مطمئنم که اینا انگلیسیند! فرانسویه میگه: اینا هم لختن، هم زیبا!! حتماً فرانسویند! ایرانیه میگه: نه لباسی، نه خونه ای! فقط یک سیب برای خوردن! تازه، فکر میکنن توی بهشتن!!! صد در صد ایرانین!!

best weblog  jojh3.persianblog.ir

 

یک ایرانی در فرانسه مشغول رانندگی در اتوبان بوده و ناگهان متوجه می‌شه که خروجی مورد نظرش رو رد کرده... لذا به عادت دیرینه‌ی ایرانی‌ها، می‌زنه رو ترمز و با دنده عقب، شروع می‌کنه به برگشتن به عقب! اما در همین حال با یه ماشین دیگه تصادف می‌کنه... سرت رو درد نیارم، پلیس میاد و اول با راننده‌ی فرانسوی صحبت می‌کنه و بعد میاد سراغ ایرانیه و بهش میگه: ما باید این آقا رو بازداشت کنیم، ایشون اونقدر مسته که فکر می‌کنه شما تو اتوبان داشتی دنده عقب می‌رفتی!

best weblog  jojh3.persianblog.ir

آدم خوره با پسرش رفته بودن آدم شکار کنن، یه زنه رو میبینن خیلی چاق بوده، پسره میگه بابا اینو بخوریم؟ باباهه میگه: نه این همش چربیه، به درد نمی خوره. میرن تا به یه زنه لاغره میرسن، پسره گرسنش شده بوده، میگه: بابا جون اینو بخوریم؟ باباهه میگه: نه بابا این خیلی لاغره فایده نداره. دوباره راه میفتند، بعد از یک مدتی میرسند به یه زن خوشگلِ باحال. پسره دیگه داشته از گشنگی ضعف میرفته، میگه: بابا جون دیگه اینو بخوریم؟ باباش میگه: نه پسرم، اینو می‌بریم خونه، مامانو می‌خوریم!

 

 

ترکه چتر باز بوده میره برای مسابقه همه میپرن نوبتش میشه آخرین نفر مربیه

 بهش میگه حسن بپر میگه نمیپرم میگه چرا؟ میگه دیشب مامانم

 خواب دیده موقع پرش چترم باز نمیشه میگه خوب بیا چتر منو بگیر بپر ،

چتر مربیشو میگیره و میپره باز میشه با خیال راحت که میومده

پایین میبینه یه نفر با سرعت نور از بغلش رد شده و داره

 میگه حسن مادرتوووووووووو

 

بچه ترکه: بابا اگه بگوزم وضوم باطل می شه!!

 باباش می گه اگه ازش لذت ببری آره

best weblog  jojh3.persianblog.ir

ترکه چهارشنبه سوری با واجبی نارنجک درست میکه،

میگن این چیه؟ میگه: می خوام وقتی ترکید پشمای همه بریزه

 

 

یه روز به یه ترکه میگن تو که بچه نمیخواستی

چی شد زنت دوقلو زاییده؟ میگه راستش دکترگفت

 کاندوم بذار من فکر کردم گفت کاربن بذار

 

best weblog  jojh3.persianblog.ir

 

دو تا کرم آبادانی تو روده یک بدبختی زندگی میکردن،

یک روز یکیشون بیدار میشه، میبینه دومی

 با کت شلوار و کروات و عینک آفتابی و کیف

سامسونت داره آخر روده قدم میرنه.

 .ازش  میپرسه:  تیپ زدی،  با کسی قرار داری؟! 

 دومی میگه:  نه ولک, با گوز بعدی پرواز دارم

best weblog  jojh3.persianblog.ir

پسره تو مترو س ی ن ه دختره رو میگیره میگه ببخشید سو تفاهم شد،

لره میگه دروغ میگه اگه سو  تفاهم بود چرا تخمای منو نگرفت

 

 

پرکارترین عضو بدن کونه: چون وقتی خوشحالی توکونت

عروسیه.وقتی کرم داری کونت میخاره وقتی تنبلی

کونت گشادمیشه وقتی حرست میگیره کونت میسوزه

 وقتی بقیه روحرص میدی کونت خنک میشه وقتی اعصابت

خرابه کونت پاره میشه

best weblog  jojh3.persianblog.ir

ترکه
تو مترو یه خانم خوشگل بهش سلام می کنه.

 ترکه می گه : بجا نمیارم؟ خانمه
می گه : شما پدر یکی از بچه های من هستید.

ترکه سرخ می شه می گه : شما
همون ج...ه ای نیستید که با دوستم دو نفری ک...؟

خانومه خجالت می کشه
می گه : نه آقا من دبیر ریاضی دخترتون هستم

best weblog  jojh3.persianblog.ir

 یک روز یک ازرائیل میاد خونه ی قزوینیه میگه شناسنامت رو بده می خوام باتلش کنم . قزوینی : زیره فرش جرات داری برش دار

 

یه روز یه رشتی میره خواستگاری پدر عروس میپرسه شما خونه داری
میگه والا دوستام گفتن زنش از تو خونش از ما.

best weblog  jojh3.persianblog.ir

آمریکاییه میخواسته غضنفر ضایع کنه می‌برتش تو آمریکا و بهش میگه: زمین را بکن. غضنفر بعد از100متر کندن به یک سیم میرسه، آمریکاییه بهش میگه: ببین ما از100سال پیش تلفن داشتیم!
غضنفر هم یارو رو می‌برتش تو شهرشون و بهش میگه: بکن، آمریکاییه بعد از100متر کندن به چیزی نمیرسه، غضنفر بهش میگه ببین ما از100سال پیش
موبایل داشتیم!

 


best weblog  jojh3.persianblog.ir

 

لطفا در جهت حمایت از وبلاگ اگر خریدی دارید از طریق این وبلاگ وارد فروشگاه شوید و خرید کنید با کلیک روی تبلیغات کنار وبلاگ کلیک شما هیچ ارزشی ندارد اگر خرید کنید پور سانت خرید شما مقداریش گیر مدیر وبلاگ می آید پس اگه قصد خرید ندارید خوش باشید و از وبلاگ لذت ببرید


ارسال شده در تاریخ : جمعه 19 اسفند 1390برچسب:, :: 23:8 :: توسط : محمد

هر چی کاغذ باطله و آشغال ته کیفتون مونده بریزید توی صندوق صدقات

-در همون توالتی که مشتری داره رو باز کنید و پس از رویت مشتری همونجا شروع به معذرت خوای کنید

-تو نامزدی خواهرت وقتی خواهرشوهرش منتظره موقع رقص چاقو نفر بعدی که چاقو رو میگیرع اون باشه،در کمال خونسردی

چاقو رو بده به عروس دوماد و کلی شاباش بگیر.

-توی یه جای شلوغ مثل مترو یا پشت چهار راه پاتو بزار روی چادر خانم جلوییت،وقتی که میخواد حرکت کنه به طرف دیگه نگاه

کنید

-توی مجالس مهمونی به محض اینکه کسی دستش رفت سمت دماغش با صدای بلند بهش گوشزد کنید اینکارو نکنه

-زنگ خونه ی مردمو فشار بده 3 دقیقه نگه دار!طرف اومد دم در دنبال مزاحم فوری بگو اقا من دیدم رفت خونه ی همسایه بغلیتون

-به دوچرخه داداش کوچیکت یه بوق اژیری ببند و ظهر و شب تشویقش کن به ورزش مهیج دوچرخه سواری در طول کوچه بپردازه

-برو تولد دوستت براش صابون ببر و بگو اینو اوردم بری حموم دیگه بوی گند ندی

-وفتی تبخال زدین همه رو با اغوش باز بوس کنین،موقع صحبت کردن هم هی دستتونو به تبخالتون بزنید اخرشم باهاش دست بدید

تا ویروس کاملا منتقل بشه.

-کفش دیگران رو با سنگ و خاک پر کن یا اصلا بنداشو گره بزن اگه حال نکردی سیمان بریز توش.
jojh3.persianblog.ir
-با یقه گرد و شلوار پارچه ای،پیرن رو شلوار برو بالاشهر از کنار هر خانومی که رد شدی سرت رو تکون بده و با لهجه عربی

غلیظ بگو استغفرالله ربی

-وقتی یه کی خوابه با موچین بیفتی به جون موهای دماغش

-مردم عاذاری ینی حر چیظی که میخای طو پیج بنویصی رو قلت و غلوت بنویثی که همه با بدبختی و ظهمط زیاد بخونندش

-زنگ بزن دوستت و نقش برادر دوست دخترشو بازی کن و کلی بد و بیراه بهش بگو سریع قطع کن تا نفهمه چه خبره،فرداش از

دوست دخترش صحبت کن و از تغییر رنگ صورتش لذت ببر

-انقدر حال میده بری عروسی و پشت باند بشینی بعد هی سیمشو بکشی،مردم فکر کنن پای یه خر بهش خورده

-تو مغازه به فروشنده بگو کلی لباس بیاره بعد بدون خدافظی بزن بیرون

-با دستای روغنی و کثیف بری تو نمایشگاه اتو مبیل،یه ماشین لوکس سفید رنگ پیدا کنی،بزنی رو سقفش بگی عمو اینا دونه ای چنده؟

-وسط پارتی و مهمونی راجع به گناهان کبیره حدیث بگو

-ادامس جوییده شده ه جایی که دوست دارین بزارین،دستکش و کفش دوستتون بهترین مکان هاست
jojh3.persianblog.ir
-تو رستوران و ساندویچی درِ فلفل و نمکدون رو تا اخرین حد امکان شل کنی

-یه تیکه چهار گوش از یونولیت رو با خامه و مواد مخصوص تزیین کیک همچین خوشگل تزیین کن بعد بدون خبر قبلی برید در

خونه دوستتون و بگید سورپرایز،برید تو خونه و بگید بیا با چای بخوریمش،بالای سر دوستتون وایسین و در حالی که داره کیک

رو میبره ازش فیلم بگیرید.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 19 اسفند 1390برچسب:, :: 23:8 :: توسط : محمد

کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت.تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند.لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید.وقتی بیدار شد
متوجه شدکه کلاه ها نیست . بالای سرش را نگاه کرد . تعدادی میمون را دید که کلاه را برداشته اند.
فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد.در حال فکر کردن سرش را خاراند ودید که میمون ها همین کارراکردند.اوکلاه راازسرش برداشت و دید که میمون ها هم ازاوتقلید کردند.به فکرش رسید… که کلاه خود را روی زمین پرت کند.لذا این کار را کرد.میمونها هم کلاهها را بطرف زمین پرت کردند.او همه کلاه ها را جمع کرد وروانه شهر شد.
سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد.پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش را تعریف کرد وتاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند.یک روز که او از همان جنگلی گذشت در زیر درختی استراحت کرد وهمان قضیه برایش اتفاق افتاد.
او شروع به خاراندن سرش کرد.میمون ها هم همان کار را کردند.او کلاهش را برداشت,میمون ها هم این کار را کردند.نهایتا کلاهش رابرروی زمین انداخت.ولی میمون ها این کار را نکردند.
یکی از میمون هااز درخت پایین امد وکلاه رااز سرش برداشت ودر گوشی محکمی به او زد و گفت : فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری.

نکته : رقابت سکون ندارد.

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 3:7 :: توسط : محمد

مردی پسر تنبلی داشت که از زیر کار درمی‌رفت و همه چیز را به شوخی می‌گرفت. روزی او را نزد حکیم آورد و گفت: “از شما می‌خواهم به این پسر من چیزی بگویید که دست از این تنبلی و بی‌تفاوتی‌اش بردارد و مثل بقیه بچه‌های این مدرسه به دنیای واقعیت و کار و تلاش برگردد.”

حکیم با لبخند به پسر نگاه کرد و گفت: “پسرم اگر تو همین باشی که پدرت می‌گوید زندگی سخت و دشواری مقابلت هست. آیا این را می‌دانی؟”

پسر تنبل شانه‌هایش را بالا انداخت و گفت: “مهم نیست؟”

حکیم با تبسم گفت: “آفرین به تو که چیزی برای گفتن داری. لطفاً همینی که می‌گویی را درشت روی این تخته بنویس و برای استراحت با پدرت چند روزی میهمان ما باش.”

صبح روز بعد وقتی همه شاگردان برای خوردن صبحانه دور هم جمع شدند حکیم به آشپز گفت که برای پسر تنبل غذای بسیار کمی بریزد. طوری که فقط سر پایش نگه دارد.

پسر که از غذای کم خود به شدت شاکی شده بود نزد حکیم آمد و به اعتراض گفت: “این آشپز مدرسه شما برای من غذای بسیار کمی ریخت!”

حکیم بی آن که حرفی بزند به نوشته‌ای که شب قبل پسر روی تخته نوشته بود اشاره کرد و گفت: “این نوشته را با صدای بلند بخوان! حرفی است که خودت نوشته‌ای!”

روی تخته نوشته شده بود: “مهم نیست!” و این برای پسر تنبل بسیار گران تمام شد. ظهر که شد دوباره موقع ناهار غذای کمی تحویل پسر تنبل شد. این بار پسر با اعتراض همراه پدرش نزد حکیم آمد و گفت: “من اگر همین‌طوری کم غذا بخورم که خواهم مرد.”

حکیم دوباره به تخته اشاره کرد و گفت: “جواب تو همین است که خودت همیشه می‌گویی!”

روز سوم پسر تنبل زار و نحیف نزد حکیم آمد و گفت: “لطفاً به من بگویید اگر بخواهم غذای کافی به دست آورم چه کار کنم؟”

حکیم به آشپزخانه رفت و گفت: “هر چه را آشپز می‌گوید تا ظهر انجام بده!”

پسر تنبل تا ظهر در آشپزخانه کار کرد و ظهر به اندازه کافی غذا خورد. او خوشحال و خندان نزد حکیم آمد و گفت: “چه خوب شد راهی برای نجات از گرسنگی پیدا کردم!” و بعد خوشحال و خندان برای تأمین شام خود به آشپزخانه برگشت.

پدر پسر تنبل با تعجب به حکیم نگاه کرد و از او پرسید: “راز این به کار افتادن فرزندم چه بود؟”

حکیم با خنده گفت: “او حق داشت بگوید مهم نیست! چون چیزی که برای شما مهم بود و برای حفظ اهمیتش حاضر بودید تلاش کنید، او به خاطر تنبلی‌اش و این که همیشه شما بار کار او را بر دوش می‌گرفتید دلیلی برای نامهم شمردنش پیدا می‌کرد. اما وقتی موضوع به گرسنگی خودش برگشت فهمید که اوضاع جدی است و این‌جا دیگر جای بازی نیست معنی مهم بودن را فهمید و به خود تکانی داد. شما هم از این به بعد عواقب کار و نظر او را مستقیم به خودش برگردانید و بی‌جهت بار تنبلی او را خودتان به تنهایی به دوش نکشید. خواهید دید که وقتی ببیند نتیجه اعمال ناپسندش مستقیم متوجه خودش می‌شود اعمال درست برای او مهم می‌شوند و دیگر همه چیز عالم برایش نامهم نمی‌شوند.”


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 3:7 :: توسط : محمد

فقط حیف نان می تواند یه جمله کلا با فعل بسازه:

داشتم میرفتم برم دیدم آمد گرفت نشست گفتم بزار برم بپرسم ببینم میاد نمیاد دیدم میگه نمیخوام بیام برو بذار بگیرم بخواوم

 

طی مسابقه دو استقامت در شهر حیف نان به دلیل منحرف شدن دوندگان از مسیر مسابقه،مسئولان پس از شش ماه تلاش توانستند دوندگان را حوالی یونان به ضرب گلوله متوقف و پیکر پاک آنان را به میهن اسلامی بازگرداندند

 

گفت از حادثه ای لبریزم ، من پر از فریادم ، در درونم غوغاست

گفتم این حال تو را میفهمم ، دستشویی آنجاست !!!

 

تحقیقات دانشمندان نشون داده

جمله ” تا۵ دقیقه دیگه آماده ام.” خانوما

و جمله ” تا ۵ دقیقه خونه ام.” آقایون

یه معنی رو میده!!!

 

سوال مهم غضنفر : من هنوز نفهمیدم وقتی میگن به افتخارش دست بزنید دقیقاً باید به کجای طرف دست بزنیم؟

 

روزی شخصی نزد امام صادق (ع) رفت ولی چون ایشان نبودند برگشت!
نقل قول حیف نون

 

پخش اعترافات تکان دهنده خلبان هواپیمای بدون سرنشین آمریکایی امشب از سیمای شهر حیف نان بصورت زنده

 

حدیث غضنفری : هرکس به والدین خود احترام بگذارد مثل این است که به پدر و مادر خود احترام گذاشته است


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 23:43 :: توسط : محمد

چندتا جوک خیلی خنده دار

سوال امتحانی حیف نون:ضامن اهو چیست؟ جواب حیف نون:قسمتی از بدن اهو است که اگر ان را بکشیم اهو منفجر میشود.

 

 

پلیس راهنمایی رانندگی شهر حیف نان برای چندمین بار اعلام کرد شهروندان عزیز برای آزمون راهنمایی رانندگی احتیاج نیست ناشتا باشید. لطفاً سوال نفرمایید

 

 

گفت : مردی به همسرش روزی!!! من بمیرم چگونه خواهی زیست؟ / گفت : از چند و چون آن بگذر تو بمیری برای من کافیست

 

 

غضنفر رستوران می زنه

واسه تبلیغ جلو درش می نویسه

 هزار تومن بده مثل خر بخور

 

 

حیف نون به نامزدش میگه :عصری میام دنبالت چند تا بوق میزنم بیا پایین که بریم بگردیم .نامزدش میگه ماشین خریدی ؟میگه نه بوق خریدم!

 

 

غضنفر صبح زود یه لیوان خاکشیر میخوره تا شب ملق میزنه که ته نشین نشه


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 23:43 :: توسط : محمد

اگر دیدی حیف نون تو دعوا فرار کرد تو هم فرار کن چون اون دنباله آجر میگرده

 

دکتر زن حیف نون را جواب میکنه . میره مشهد میگه: الهی قربون اون دستهای بریدت ؛ سرشگافتت ؛ جیگر ریش ریشت ؛ لبهای تشنت ؛ حاجتمو بده خسته شدم تا کی بیام قم

 

تهدید جدید حیف نون اگه منو تهدید کنی خودمو به قتل میرسونم!

 

غضنفر تراکتور مخره بلد نیست خاموشش کنه میبندتش به درخت!!

 

مشتری: آقا شما مطمئنید که این گوشت گاوه ؟

 

قصاب: بله آقا. تا همین نیم ساعت پیش داشت واق واق می کرد

 

آخه تو آدمی؟؟؟؟؟ – پَ نه پَ؛ تو آدمی! بخشهایی از مکالمۀ آدم و حوا !

 

جک و لطیفه های په نه په

 

لب دریا یه لیوان چای گرفتم دستم به رفیقم میگم قند داری ؟!؟ میگه واسه چایی میخوای پـَـــ نــه پـَـــ میخوام بندازم تو آب دریا شیرین بشه

 

 *********

 

 پلیس تو جاده ماشینمونو نگه داشته بعد از بابام می پرسه دارید میرید مسافرت اون میگه پـَـــ نــه پـَـــ اومدیم مردمو تو ترافیک نگاه کنیم بخندیم

 

 *********

 بابابزرگ خدابیامرزمو دیشب تو خواب دیدم، گفت تن لش به جای اینکه یکسره بری بنویسی پـَـــ نــه پـَـــ بشین 2تا فاتحه اخلاص برا من بخون .

 

 *********

 

 ساعت 2 نصفه شب دختره با یه آرایش خفن داشت تو یه خیابون خلوت میپلکید، رفیقم میگه دخترفراریه؟ پـَـــ نــه پـَـــ خیلیم دختره پاک و نجیبیه، الانم داره میره دعای ابوحمزه ثمالی

 

 *********

بچه داداشمو بردم باغ وحش، کوهان شترو نشون میده میگه عمو کوهانشه؟ پـَـــ نــه پـَـــ همه غمو غصه ها رو ریخته تو دلش، قلمبه شده از توی کمرش زده بیرون

 

********

 از قالی شویی قالی رو با وانت آوردن، یارو وانتیه زل زده بهم نگاه میکنه میگه بیارمش توی خونه؟ پـَـــ نــه پـَـــ من تا کمر خم میشم بذارش روم، خودتم سوار شو ببرمت تو کوچه یه دور بگردونمت دلت باز شه

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 23:43 :: توسط : محمد

عکس/نمی دونم چی شد یهو اینجوری شد!


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 4:32 :: توسط : محمد


.

.

.

هرگز داشته هایت را به نداشته هایت نفروش

شاید وقتی به نداشته هایت رسیدی

حسرت داشته هایی را بکشی که ارزان فروختی . . .

.

.

.

شهرت بیشتر برازنده ی مردگان است

و لباس عاریه ای است که به تن زندگان مضحک مینماید . . .

.

.

.

همیشه سکوت ، یک جنایت جنگی ست

وقتی ظلمِ ظالم بر مظلوم را می بینی و ساکت می نشینی . . .

.

.

.

دوستت دارم ها رو بگین

قبل از اینکه

به دوستت داشتم تبدیل بشن . . .

.

.

.

امن‌ترین جای استخر ، قسمت کم عمق آن است

اما نه برای کسی که شیرجه می‌زند . . .

.

.

.


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:, :: 4:25 :: توسط : محمد

هر وقت در فریب دادن کسی موفق شدی

به این فکر نباش که اون چقدر احمق بوده

به این فکر کن که اون چقدر به تواعتماد داشته . . .

.

.

.

اس ام اس فلسفی

گر به دولت برسی مست نگردی مردی

گر به ذلت برسی پست نگردی مردی

اهل عالم همه بازیچه دست هوسند

گر تو بازیچه این دست نگردی مردی . . .

.


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:, :: 4:25 :: توسط : محمد
درباره وبلاگ
به دلیل ترویج خنده در کشور هر گونه کپی برداری از این سایت مجاز میباشد و پیگرد قانونی هم ندارد.خوش بگذره.
طنز های اسفند ماه 90
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جوک کده و آدرس jok-kade.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.